قسمت اخر اتش دل

این هم قسمت اخر

ادامه نوشته

قسمت بیست و دوم اتش دل

این قسمتو از دست ندید

ادامه نوشته

قسمت بیست و یکم اتش دل

قسمت بیست و یکم هم رسید

ادامه نوشته

قسمت بیستم اتش دل

خیلی حامی رو دوست دارم شما چی؟؟؟

ادامه نوشته

قسمت نوزدهم اتش دل

قسمت نوزدهم هم رسید

ادامه نوشته

قسمت هجدهم اتش دل

چه قدر این طنین لجبازه

این قسمتو از دست ندید

ادامه نوشته

قسمت هفدهم اتش دل

قسمت هفدهم برای دوستای گلم

ادامه نوشته

قسمت شانزدهم اتش دل

طنين-قربون شكلت منو از اين كار معاف كن،هيچ كس هم نه حامي.اگر قرار باشه از تشنگي بميرم و بهم بگن حامي يه پارچ آب داره طرفش نمي رم،حالا تو مي گي برم بيارمش اينجا و بگم آقاي حامي خان با دوستاي من آشنا شو.دست از سرم بردار نگار،اين تيكه به درد تو نمي خوره.
نگار-وا،چيه ازش مي ترسي...كلك چيكارت كرده اينقدر حساب مي بري؟

ادامه نوشته

قسمت پانزدهم اتش دل


-چرا حرفت رو نزدي،مي خواي چي؟پاهام رو به كف ماشين كوبيدم و گفتم:اين درو باز كن،من هر چي دوست داشته باشم مي گم دوست نداشته باشم نمي گم.حامي صندليش رو به حالت افقي درآورد و گفت:مثل بچه هاي لوس...من تا حرفم رو نزنم كسي از اين ماشين پياده نمي شه.

ادامه نوشته

قسمت چهاردهم اتش دل

در حال بستن بند كفشم بودم كه طناز در كنارم ايستاد و گفت:

-كجا داري ميري؟

-كي از حموم اومدي؟
-الان،تو كجا داري ميري؟
-معلوم نيست با اين تيپ و لباس كجا دارم مي ريم.

ادامه نوشته

قسمت سیزدهم اتش دل

كليد را آهسته در قفل چرخاندم و در را با يك هل كوچك باز كردم و پاورچين وارد شدم فقط آباژور گوشه سالن روشن بود،نور همان كفايت مي كرد تا جلوي پايم را ببينم.صداي نجواگونه اي گفت:
-طنين اومدي؟
دستم را روي قلبم گذاشتم و به سوي منبع صدا نگاه كردم.
-طناز؟!تويي.
-آره...ببين من بعدا تماس مي گيرم.
گوشي را روي دستگاه گذاشت.
-نصف شبي با كي حرف مي زدي؟

ادامه نوشته

قسمت دوازدهم اتش دل

-خانم نيازي،چي شد اين صورت جلسه؟
و بعد صداي گذاشتن گوشي را شنيدم،پسر بيشعور دست پيش مي گيره پس نيفته.
-چيزي شده خانم نيازي؟
به آقاي جوادي نگاه كردم و زير لب گفتم:نه.

ادامه نوشته

قسمت یازدهم اتش دل

داره به جاهای خوب میرسه

از دست ندید این قسمتو

ادامه نوشته

قسمت دهم اتش دل

خبر خبر قسمت دهم رسید

ادامه نوشته

قسمت نهم اتش دل

صداي همهمه،صداهاي گنگ و نا مفهوم و صداي گامهاي بلندي كه در كنارم متوفق شد مرا به خود آورد.
-حامي چي شده؟
صداي احسان بود اما سوالش با سوال ديگه اي پاشخ داده شد.
-مامان رو بردي خونه خاله؟

ادامه نوشته

قسمت هشتم اتش دل


و رفت و من خيلي سريع،به آرزو رسيدم و به عنوان مدير بخش حسابداري منصوب شدم اما به شرطي كه تمام كارهام زيرنظر رسول باشه و تا زماني كه پيچ و خم كار دستم نيامده خودسر عمل نكنم.همين رابطه كاري باعث شد كه من و رسول بهم نزديك بشيم ولي رسول همون پسري بود كه خونمون ديده بودم،محجوب و سربه زير و اين براي مني كه يكي يكدانه يغماييان،همون دختري كه پسرها مي مردن تا يه نگاه بهشون بكنم،سخت بود.از روي لج به حرفاش گوش نمي دادم و هرجايي اشتباه مي كردم به گردن اون مي انداختم،اون هم با متانت اشتباه رو مي پذيرفت.او آزار مي ديد اما شكوه نمي كرد،وقتي عذابش مي دادم لذت مي بردم ولي بعد در تنهايي عذاب مي كشيدم و گريه مي كردم.

ادامه نوشته

قسمت هفتم اتش دل

طناز تا اومدن آسانسور جلوي در ايستاد،درون آسانسور سعيد به قيافه خودش درون آينه نگاه كرد و بي مقدمه پرسيد:
-طنين،قيافه من چطوره؟تو به عنوان يه بيننده،منو چطور مي بيني.
-خوبه.
-نه نشد...به عنوان يه دختر،منو چطور مي بيني؟من مورد پسند دخترا قرار مي گيرم.

ادامه نوشته

قسمت ششم اتش دل

قسمت ششم رو از دست ندید

ادامه نوشته

قسمت پنجم اتش دل

.-طنين،اين داد مي زنه دست كاري شده.-نه تو خيلي وسواس داري،اين كجاش معلومه نادر شده ناصر.-اومديم گفتن اصل شناسنامه رو بيار.-اون وقت يه خاكي به سرم مي كنم،من ديگه سفارش نكنم خيالم راحت باشه.-آره خيالت جمع جمع،مراقب خودت باش.

ادامه نوشته

قسمت چهارم اتش دل

خودم رو روي صندلي ماشين انداختم و گفتم:
-آخ مردم از گرما.
-چيزي خوردي؟
-نه،دارم از گشنگي و تشنگي ميميرم.وقتي اس ام اس زدي رسيدي،نمي دونم چطور تا اين كوچه اومدم.
-برات ساندويچ و دلستر خريدم.

ادامه نوشته

قسمت سوم اتش دل


-ببينيد آقا،من از اين قيمتي كه گفتم يك ريال هم كم نمي كنم چون به اندازه كافي زير قيمت گفتم.
-نه خواهر من نمي صرفه،فكر مي كني من چند مي تونم اين دوپاره اساس رو بفروشم.

ادامه نوشته

قسمت دوم اتش دل

ده روز از بي پدر شدن ما مي گذشت،طناز تقريبا" شرايط را پذيرفته و كمي آرام شده بود اما تابان بهانه گير شده و حتي حاضر نبود لحظه اي در خانه تنها بماند.شبها طناز به بيمارستان مي رفت و بعد با آمدن او به خانه من به بيمارستان مي رفتم.

ادامه نوشته

قسمت اول اتش دل


اتش دل قسمت 1

نویسنده تینا عبدالهی

ادامه نوشته